part16

ساخت وبلاگ
صبح روز بعد بالاخره پلیس ها تونسته بودن خبرنگارا ها رو از بیمارستان خارج کنن

و اعضا کمی در ارامش باشند

کای بعد اون کابوس وحشتناکی که دیده بود

رفت به اتاقی که لوهان توش بود

خوشبختانه تویه اتاق به غیر از لوهان کسی نبود

کای رویه صندلیه که کناره تخت نشست و به صورت معصوم لوهان که غرق خواب بود نگاه کرد

نه امکان نداشت اون شیطانی که دیشب دیده بود همون لوهان معصوم خودش باشه

نیم ساعتی بود که به صورت لوهان خیره شده بود و به اینده فکر میکرد

به اینده ای که تو رویاهاش با لوهان ساخته بود

باهاش ازدواج کنه و تا عمر داره باهاش زندگی کنه

لوهان توی خواب اسم کای رو صدا زد و کای از تویه فکر در اومد

لوهان داشت خواب میدید - کااای...نه..تنهام نزار...من نمیتونم بدون تو زندگی کنم

بدنش عرق شدیدی کرده بود و قلبش داشت دیوانه وار میزد

کای سعی کرد لوهان رو بیدار کنه و دستش رو رویه شونه لوهان گذاشت و چندبار تکونش داد  و اسمش رو صدا زد تا اینکه لوهان یه دفعه چشمش رو باز کرد و اول به سقف و بعد به کای نگاه کرد و با صدایی که انگار از ته چاه میومد گفت:کای..

کای با استرس گفت:بله لوهانم؟

لوهان با چشمانی پر و صدای بغض دار که حاصل کابوسش بود گفت: تنهام نزار

و از بلوز کای گرفت و اونو تو دستش مشت کرد

کای کمی نزدیک تر رفت و گفت: من حتی اگه هم بخام بازم نمیتونم تنهات بزارم...تو زندگی من هستی...من چطور میتونم تنهات بزارم...

و لباش  رو رویه لبای لوهان گذاشت

و مک ارومی زد همین که خاست بکشه عقب لوهان دستاش رو دوره گردن کای انداخت و کای رو بیشتر به سمت خودش کشید

و محکم لباش رو به لبای کای چسبوند و مک های عمیقی به لبای بک کای میزد  جوری که کای یواش یواش مزه خون رو تو دهنش احساس کرد

کای  زود لوهان رو از خودش دور کرد

هر دو نفس نفس میزدن

رویه لبای لوهان کمی خون بود

کای دستمال کاغذی رو برداشت و لبای لوهان رو پاک کرد و عصبی گفت : لعنتی این چه کاری بود کردی ؟ میدونی اگه تو مریض بشی من میمیرم

لوهان-منم میخام با تو بمیرم کای...

(ایدز از طریق خون هم منتقل میشه در صورتی که خون ها با هم مخلوط بشن

شاید بهتر باشه درباره بیماری ایدز براتون توضیح بدم بیماری ایدز یه بیماری ایمنی اکتسابی هست این بیماری فرد رو نمیکشه و به مدت شیش الی پانزده سال تو بدن فرد  پنهان میمونه و هیچ علایمی نداره و ویروس ایدز به لنفوسیت نوع تی که یه نوع سد دفاعی دربرابر میکروب و ویروس هاست حمله میکنه و در نتیجه بدن فرد حتی در مقابل یه سرما خوردگی ساده هم مقاوم نیست و ممکنه اون رو بکشه بیماری ایدز میتونه از طریق خون ، مایعات بدن و رابطه جنسی محافظت نشده (بدون استفاده کا*ند*و*م) انتقال یابد که تویه رابطه جنسی زن صدرصد بیماری ایدز میگیره و مرد 50 درصد امکان داره این بیماری رو مبتلا بشه  )

کای عصبی غرید-نه لوهان تو نمیتونی با من این کارو بکنی

و سریع از اتاق خارج شد تا دکتر رو صدا بزنه

دکتر بعد از این که ماجرا رو شنید سریع با یه پرستار و به همراه کای به اتاق لوهان رفتن

وقتی درو باز کردن لوهان رو تخت نشسته بود و پاهاش رو از تخت اویزون کرده بود

و به زمین خیره شده بود

دکتر به سمت لوهان رفت و گفت : اقای هان ما باید از شما ازمایش خون بگیریم تا از حالتون مطمئن بشیم

لوهان بازم سرش رو بلند نکرد

کای هنوزم از دست لوهان عصبی بود و لوهان نمیتونست درک کنه که کای چرا از دستش عصبیه

مگه کای اونو دوست نداره

یعنی عشق کای الکی بود ؟

تموم وقتی که دکتر  باهاش حرف زد یا ازش خون گرفت ، لوهان تو فکر بود

و اصن نفهمید دکتر کی رفت

بعد اینکه دکتر رفت

کای در اتاق رو بست

و به سمت لوهان قدم برداشت ولی همچنان لوهان سرش پایین بود و اینچی هم سرش رو تکون نداد

کای جلو لوهان زانو و سعی کرد به چهره لوهان نگاه کنه

ولی لوهان سرش رو سمت دیگه ای بر گردوند

کای انگشت اشاره اش رو زیره فک لوهان قرار داد و سر لوهان رو به سمت خودش برگردوند و گفت : لوهان...

لوهان سکوت کرد

کای با لحن ارومی گفت -این چه کاری بود که کردی؟

لوهان بازم سکوت کرد

کای با لحن ارومی گفت-فرشته من...نمیخای چیزی بگی

لوهان چشماش داشت پر میشد

ولی اجازه فرود اومدن اشکاش رو روی چهره اش نداد

لوهان گفت-کای تو منو چقدر دوست داری ؟

کای گفت : معلومه که دوست دارم  چرا اینو سوال ازم میپرسی؟

لوهان گفت : نه تو منو دوست نداری اگه منو دوست داشتی هیچوقت تو این دنیا فلاکت زده تنهام نمیزاشتی...نه تو منو دوست نداری اگه دوسم داشتی میزاشتی منم اون بیماری کوفتی رو بگیرم که با تو بمیرم...اگه تو دوسم داشتی...

با قرار گرفتن لبای کای رولباش حرفش قطع شد

کای با لباش اجازه نمیداد لوهان کلمه ای دیگه رو به زبون بیاره

بعد چند دیقه کای لباش رو از لبای لوهان جدا کرد گفت : تو نمی تونی این حرفا رو بزنی..عشق من به تو غیر قابل وصفه...من نمیخام تو این بیماری رو بگیری به خاطره این که میترسم زجر بکشی...میترسم کناره من خوشبخت نشی..کناره یه بیمار زندگی نکنی...و بتونی مثله همه نود سالگی بمیری و از همه لذت ها دنیا سود ببری

لوهان-اما کای..

کای دستش رو رویه لب کای قرار داد و گفت : لوهان صب کن عزیزم ...اصت کی گفته من قراره بمیرم...دکترا هنوز نمیدونن میتونن منو نجات بدن یا نه چون بیماری تو مراحل اولیه اشه ...بیا امیدوار باشیم..هوم خوبه ؟

لوهان کمی با حرفای کای قانع شد و سرش رو به علامت باشه بالا و پایین تکون داد

کای لوهان رو تو بغلش کشید و اجازه داد اکسژن ریه هاش با عطر تن لوهان مخلوط بشن

part 13...
ما را در سایت part 13 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : korehcity1 بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 25 بهمن 1396 ساعت: 8:21